خالق بقايی پاميرزاد
شرح احوال و آثار پروفيسور غلام محمد ميمنگی
آريانای کهن ، خراسان ديروز که در ادبيات معاصر ما بنام سرزمين خورشيد نيز ياد گرديده و افغانستان کنونی ، مهد پرورش نوابغ ، فلاسفه ، حکما ، دانشمندان ، شعرا و نويسندگان است. ما در حوصلهً اين برنامه از معلم ثانی فارابی ، ابن سينای بلخی ، ابوريحان البيرونی ، رودکی پدر شعر فارسی دری ، ظهيرفاريابی ، مولانای بلخی ، ناصرخسرو بلخی قبادِيانی ، فردوسی ، حافظ ، سعدی ، خيام ، رابعهً بلخی ، مولانا جامی هروی و سنايی غزنوی نمونتا نام ميگيريم و بدون شک پروفيسور غلام محمد ميمنگی را از جملهً اين شخصيت های نامور بحساب می آوريم که متاسفانه در موردش کمتر حرف زده شده و خواسته اند او را به فراموشی بسپارند. من به نوبهً خود از پروفيسور شهرانی در تدوين کتاب 356 صفحه ای پيرامون شخصيت پروفيسور ابراز امتنان می نمايم.
جناب دوکتور شهرانی در مقدمهً کتاب ، پروفيسور ميمنگی را گرامی مرد هنر و فرهنگ تاريخ معاصر افغانستان و از اساس گذاران تحول فرهنگی کشور ميداند و می افزايد که وی در افغانستان بار اول عنوان پروفيسوری را حاصل ميکند و به اين ترتيب ارزش هنر و فرهنگ را بيشتر از ديگران به جامعهً ما عملا به ازمغان می آورد. اگر وی يکی از اعضای خاندان برسر اقتدار ميبود ، بدون شک او را شاهنشاه هنر ، نابغه و علامهً دوران می خواندند ولی او گروگان و اسير يک حکمران مستبد مثل عبدالرحمن است که به ارزش کارهای پروفيسور نمی توانست پی ببرد و حاصل استعداد سرشارش را چون مال غنيمت و گنج باد آورده می شمرد.
آقای برهان الدين نامق ، استاد دانشگاه بين المللی اسلامی ، اسلام آباد شخصيت ديگريست که مقدمهً بس رسا و با محتوا بر زندگی و کارنامه های پروفيسور تحت عنوان " هنرنقاشی در افغانستان" نوشته و بر سابقهً هنر در منطقهً ما که به سده های پيش از ميلاد ميرسد روشنی انداخته و عصر تيموريان هرات را دورهً روشنگری و رنسانس شرق خوانده است.
همچمين آقای رضوان قل تمنا ، نويسنده ،زيرعنوان " تکمله " نوشتهً دارد و خاطره های دلچسپی را راجع به پروفيسور بيان کرده است و اشعاری را که بعد از رحلت آن دانشی مرد از طرف شاعران بزرگ چون غلام احمد نويد ، شايق جمال و پسرشان غلام محی الدين دررثای او سروده شده به معرفی گرفته است. در اينجا از جملهً نوشته های تمنا يک قصهً جالب و کوتاه را برمی گزينيم :
هنگاميکه حبيب الله کلکانی بقدرت ميرسد مکتب صنايع نفيسه مسدود و پروفيسور خانه نشين ميشود. روزی از روزها يکی از مصاحبان به امير ازگشايش مکتب صنايع نفيسه و لياقت واهليت پروفيسور و برگشتش به وظيفه پيشنهاد شفاهی ارايه ميکند . او قانع ميشود و امر ميکند تا پروفيسور را نزدش حاضر کنند. همينکه پروفيسور حاضر ميشود برايش ميگويد تا صورتش را رسم نمايد. پروفيسور سکيچ صورت او را ميگيرد و فردا تابلو را خدمتش ميبرد. وقتی او به تابلو نگاه ميکند و آنرا در آيينه به چهرهً خود تطبيق مينمايد قسما برآَشفته ميگردد و به وزيرخارجه صاجبزاده عطاالحق خان پروانی می گويد : لاتی روی مرا سياه کرده است. ! پروفيسور از لحاظ هنر توضيح ميدهد و او را قانع ميسازد و حبيب الله يک اميانی زر به پروفيسور بخشش ميدهد و مکتب صنايع نفيسه بروی شاگردان باز و خودش نيز به وظيفه ابقا ميگردد.
سخنی چند در باب ميمنه
کلمهً زيبای ميمنه معنی راست را ميدهد و کلمهً مقابل آن ميسره ميباشد. ميمنه را در لغت به معنی های ديگر چون نيکبختی ، ثواب ، خجستگی ، طرف راست و جناح راست نيز ياد کرده اند.
ميمنه در قديم نام يک ولايت بود ، بعدا اين ولايت بنام فارياب مسما گشت و نام ميمنه برمرکز آن تعلق گرفت که وقتی ميمنه ميگوييم منظور مان همان مرکز ولايت فارياب است.
ميمنه تاريخ و فرهنگ کهن و پربار دارد و شخصيت های نامدای چون فارابی معلم ثانی وظهير فاريابی شاعر مشهور زبان فارسی دری وغيره از همين ديار برخاسته اند. ديوان اشعار ظهير فاريابی نزد سخنوران زبان قلمرو فارسی از اهميت خاص برخوردار بود. چنانچه رقبای او هنگاميکه مولانا عبدالرحمن جامی بسفر حج ميرود برايش ميگويند : ديوان ظهير فاريابی ، در مکه بدزد اگر بيابی .
ميمنه بحيث يک شهر ترک نشين از نگاه ارزش و موقعيت ستراتيژيکی در ترکستان صغير با ترکستان جنوبی از اهميت زياد در طول تاريخ برخوردار بوده است. به قول مورخ حبيبی در نواحی ميمنه که پايتخت آن در آنوقت گوزگانان بود ، جماعت کثيری از قوم يهود ( يهوديان ) نيز زندگی ميکردند. ( ص 607 تاريخ افغانستان بعد از اسلام )
قلعه های معروف ميمنه نمايگر قدامت تاريخی آن می باشد ، مانند قلعهً مهرنگار در کنار مقبرهً امام باقر و مهرنگار در افسانه های مردم دختر انوشيروان عادل شاه ساسانی بوده است. در قزل قلعهً ميمنه طلاهای قيمتی کشف گرديده و اهميت و ارزش تاريخی آنرا بالا برده است.
درد دلها
شخصيت های بزرگ ميمنه و دودمانهای مشهور آن بشمول پدر پروفيسور غلام محمد ميمنگی ( عبدالباقی مينگ باشی ) بعدا از طرف عبدالرحمن خان از دم تيغ کشيده ميشوند و قصرها و امارات تاريخی و با شکوه آن مثل بالاحصار ، ارگ با عظمت آن ، خانقاه ها ، بازار های سرپوشيده ، چوکها ، حمام ها ، مساجد و ساير ابيهً دارای قدامت تاريخی و فرهنگی در حين سلطنت محمدظاهرخان از طرف شخصی بنام غلام حيدر عدالت به بهانهً بازسازی و نوآوری تخريب و از بين برده ميشوند که متاسفانه بعدا از طرف دولت هيچ گونه توجه به بازسازی و نو سازی آنجا مبذول نميگردد.
الحاق ميمنه ترکستان بخاک افغانستان
ميردلاور خان اميرميمنهً ترکستان بعد از کشمکش های طولانی و مقاومت در مقابل محممد لسحق خان حکنران فرستادهً عبدالرحمن خان به معيت عبدالباقی خان مينگ باشی و جمعی از بزرگان آنجه با تعهد اينکه اگر تسليم شوند در امان خواهند بود ، همراه با فاميلهای شان شامل اطفال و زنان به کابل اعزام ميشوند. ولی عبدالرحمن خان که بدعهدی و قسم شکنی و کشتار جزء سياه کاری های خاندان شان است ، آن بزرگان را ناجوانمردانه به شهادت ميرساند و بدين طريق ميمنه تحت ادارهً افغانستان قرار ميگيرد . که اين زمان مقارن است بسال 1301 خورشيدی و سپاه دولت مرکزی وارد ميمنه ميگردد. دراينوقت عبدالباقی مينگ باشی 45 سال ميداشته باشد.
تولد و آوان طفوليت
غلام محمد فرزند عبدالباقی مينگ باشی و او فرزند صوفی مينگ باشی در سال 1252 خورشيدی در شهر ميمنهً ولايت فارياب به دنيا آمده و تا هفت سالگی در آنجا بسربرده و سپس با مادرش به کابل آورده ميشود و در سرای نورمحمدخان واقع در گذر قاضی فيض الله خان در شهر کهنه کابل جابجا ميگردند و تحت نظارت شديد حکومت مستبد وقت قرار ميگيرند. دراينوقت برای غلام محمد پنج روپيه و برای مادرش سالانه سی روپيه ( تنخواه ) مقرر ميگردد و تمام جايداد منقول و غير منقول شان ظبط ميشود.
پرندهً نجات
اينک دوسال بعد که غلام محمد نه ساله شده و در ميمنه سواد آموخته بود و به هنر رسم علاقهً مفرطی داشت و مشق رسامی ميکرد ، هوای رفتن به زادگاه مألوفش بر سرش ميخورد و پرندهً کوچکی را که چنانچه گفته شد بعدا به پرندهً نجات مسمی ميگردد ، رسم ميکند و به ضميمهً يک عريضه به وسيلهً شخصی بحضور عبدالرحمن خان تقديم ميدارد.
اين رسم زيبا مورد توجه قرار ميگيرد ولی او شک ميداشته باشد که رسمی به اين زيبايی از طرف غلام محمد نه ساله نقاشی شده باشد. لذا فورا دستور ميدهد تا قلم و کاغذ آماده و به غلام محمد ميگويد که در گوشهً اتاق نشسته زيرنظر خودش پرنده را رسم نمايد. از آنجا که شاعری گفته :
(نقاش نقش ثانی بهتر کشد ز اول)
غلام محمد آنرا به همان ظرافت و تناسب عالی رسم ميکند و عبدالرحمن خان از اين استعداد وی در شگفت اندر ميشود و به رفتش به ميمنه موافقه نمی کند برعکس به طبيب دربارش داکتر جان گيری انگليسی که نقاش ورزيده هم ميباشد دستور ميدهد تا غلام محمد را در ارگ در نزد خود هنر نقاشی بيامورد و حتی حاضری اش را شخصا کنترول مينمايد. اينک پرزه خطی به قلم عبدالرحمن خان در اين زمينه :
نوت : ازاين پرزه معلوم ميوشد که عبدالرحمن از سواد کامل برخوردار نبوده و بناء کتاب تاج التواريخ او را بدون شک منشيان وی نوشته اند.
اينجاست که غلام محمد در پايان ده سال کار هنری تحت مراقبت شديد دربار ،هنر رسامی را به اوجش ميرساند و چنان لياقت حاصل ميکند که به معاش سالانهً 1000 روپيهً کابلی بحيث نقاش دربار عزو تقرر حاصل مينمايد. وی تا سال 1298 خورشيدی که دورهً پايان حکمروايی حبيب الله سراج است به کارهای هنری خود ادامه ميدهد و آفريده هايی به جهان هنر تقديم مينمايد. اکثر آثار قيمتدار او که ارزش تاريخی داشتند در موزيم کابل وجود داشت ، معلوم نيست که حالاهم موجود هستند يا به يغما برده شده است.
دورهً عروج و عزت ( عضويت در جنبش مشروطه خواهان) و تاسيس مکتب صنايع نفيسه درکابل
پرفيسور در دورهً حبيب الله سراج به اوج شهرت هنری ميرسد و از کارهای خود غالبا حق الزحمه هم دريافت ميکند. چنانکه قبلا يا آور شديم او با شخصيت های بزرگ سياسی ، علمی و فرهنگی کشورما محشور ميگردد و عضويت جنبش مشروطه خواهان را حاصل مينمايد که بعدا نامهً آنها را به امير حبيب الله به جلال آباد ميبرد و مورد غضب او قرار ميگيرد و تحت فشار غل و زنجير به کابل فرستاده ميشود. ميگويند آنقدر بر دست و پا و گردن محبوسِين زنجيرها آويخته ميشد که يکی از آنها در زندان گفته بود که :
بندی ای را بس بود زولانهٌ اين همه زنجير در زنجير چيست
پروفيسور در اينوقت عضويت فعال جريدهً سراج الاخبار که تحت سرپرستی محمود طرزی نشر ميشد ، عضويت انجمن معارف ، عضويت ادارهً ترقی صنايع وطن راحاصل ميکند و يکی از همکاران نزديک مطبعه دولتی ، مطبعه حربی و مطبعه معارف محسوب ميگردد و از همه مهم تر به کار خارق العاده که عبارت از ( تاسيس مکتب صنايع نفيسه ) در کابل است توفيق ميابد.
در سال 1283 خوشيدی ده نفر دانشجوی افغانی و چهار نفر دانشجوی اتريشی که از روسيه پناه گزين افغانستان شده بودند به امر حبيب الله سراج به پروفيسور معرفی ميشوند و تحت نظر او هنر نقاشی را فرا ميگيرند.
به اين ترتيب اين شخصيت هنری و فرهنگی که در تاريخ معاصر کشور ما جايگاه والا دارد چه در مراکر هنری فوق الذکر و چه در ماشين خانهً دارالسطنه کابل ، مکتب های حبيبه و حربيه وقت به صفت استاد نيز خدمت ميکند ، شاگردان زيادی را تربيت و به جامعه هنری وطن تقديم مينمايد.
پروفيسور به اثر لياقت و کاردانی با شخصيت های بزرگ ترک تبار آسيای ميانه ، ايران ، هند و ساير شخصيت های بزرک سياسی و اجتماعی کشور نيز آشنايی حاصل ميدارد و مورد احترام همه قرار ميگيرد که ازين جمله ميتوان از شخص شاه امان الله ، شاه محمدولی خان آگاه دروازی وکيل امان الله ، محمود طرزی و جميعت مشروطه خواهان نام برد که از هريک آنها تحسين نامه هايی ، آنهم يکی نه بلکه چندين تا در متن کتاب بچاپ رسيده که به عنوان پروفيسور ارسال کرده اند. شاه ايران لقب پروفيسوری شرق را رسما عنوانی عزيزالله خان سفير افغانستان درايران به پروفيسوراعطا کرده است.
فرزندان پروفيسور
پروفيسور غلام محمد ميمنگی در سال 1278 که به اوج شهرت رسيده بود و به القاب نقاش ، رسام ، مصور ( صورتگر ) نيز ياد ميگرديد و 25 سال داشت با يکی از اقارب خود بنام زينت بانوازدواج ميکند که ثمر آن دو پسر و سه دختر است که نام های شان ازينقرار ميباشد :
1 ـ بانوحميرا خانم علی محمد خان بدخشی وزيردربار ظاهرخان. از وی يک فرزند بنام ضياء جان مانده است.
2 ـ غلام محی الدين خان فارغ مکتب صنايع نفيسهً کابل. با طاهره دختر عثمان قل خان ازدواج کرده ثمر ازدواج شان شش پسر و دو دختر است. از پسران وی مصطفی ، فريد ووحيد هم مانند جد شان صاحب استعداد در هنر نقاشی هستند که نام های شانرا دراين مقاله ميخوانيم
3 ـ عبدالروف ميمنگی فارغ مکتب امانی ( نجات ) با دختر يکی از علمای بزگ طب دوکتور ربيع بيگ ترکی ازدواج کرده ، فرزندانش عبارت اند از نجيب الله سرخابی ، خالد سرخابی ، سهيلا سرخابی ( خانم همايون سرخابی ) ، فوزيه سرخابی ( خانم نعيم خان نزهيی ) و عبدالله سرخابی
4 ـ بانو زرين تاج خانم شخصيت مبارز و نستوه وطن ، دانشمند ، شاعر و مشروطه خواه ، محمد کريم نزيهی جلوه است. ( جلوه را بعد از پروفيسور در همين سايت به معرفی ميگيريم)
5 ـ بانو گوهر تاج خانم محترم نظيرقل خان ميمنگی يکی از شخصيت های ملی و مشهور ميمنه.
تحصيل در جرمنی
پرفيسور غلام محمد ميمنگی نظر به لياقت و استعداد عالی در ساحهً هنر بسال 1922 ميلادی از طرف شاه امان الله که بر وی حق استادی دارد جهت کسب تحصيلات عالی به جرمنی اعزام ميگردد و در دانشگاه صنايع نفيسهً برلين دورهً دوساله دانشگاه را کمتر از شش ماه به پايان ميرساند و به لقب پروفيسوری سرفراز ميگردد. اين موفقيت را پروفيسور در حالی نصيب ميگردد که امتحان بزرگی را در بين 400 نفر از نقاشان خارجی زيرنظر هيئات سپری ميکند و به درجهً اول کامياب ميشود و جوايز ذيقيمت از مقامات دانشگاه بدست می آورد و جرايد آلمان به تبليغات وسيع راجع به وی می پردازند و او به القاب نقاش افسانوی ، نقش کيمياگر ، نقاش ديپلومات و نقاش اديب و نويسنده نيز مسمی ميشود. پروفيسور قريحهً شعری داشته و در شعر مصور تخلص ميکرده است . اشعار پروفيسور مفقود گرديده است صرف يک نمونهً آن از کتاب زندگينامهً وی بدست آمده است و عنوان پسرش از جرمنی به وطن ارسال شده که در اينجا به حيث نمونه تقديم ميگردد:
خدمت اهل وطن
ازآنروزيکه از کابل سوی جرمن کمر بستم
به خدمتگاری ملت زدام عمر برجستم
زشادی نور چشم من به پيراهن نمی گنجم
بحمدالله رسيده نامه ات امروز در دستم
تو ازمن خواستی بکسی برای رفتن مکتب
الهی بهره ور گردی بچشم خويش ميفرستم
سبک و روش نقاشی
پروفيسور هنر ميناتوری و هنرهای ديگر را از قبيل تذهيب و نقش قلمدانی ها و پورتريت ها بشکل ، ميناتوری رياليزم و کلاسيک کار کرده است و سبک بهزاد را استادانه تعقيب نموده است.
استاد دهها تحسين نامه ، مدال و بخششی از اراکين بزرگ دولت بخصوص از شاه امان الله دريافت نموده است.
بقول غلام علی اميد ، هنرمند ، شاگرد و خواهر زادهً ايشان ، او برعلاوهً رسامی و نقاشی در موسيقی ، شعر و ادبيات ذوق و دسترسی داشته و به زبانهای ترکی ازبيکی ( زبان مادری ) ترکی استابولی ، فارسی دری و زبانهای خارجی بزبان انگليسی و آلمانی تکلم ميکرده است.
جهان گردی
پروفيسور به کشورهای انگلستان ، هالند ، فرانسه ، بلجيم و ايتاليا مسافرتها نموده و از مراکز صنايع نفيسه و هنر های زيبای ممالک مذکور ديدن کرده ، بهره برده و برذخاير فرهنگی و هنری خود افزوده است.
تاسيس مکتب صنايع نفيسهً کابل
بعد از سفر اروپا پروفيسور بروز سه شنبه هشتم ماه حوت 1302 خورشيدی وارد کشور ميگردد و از طرف منسوبين وزارت معارف وقت ، دوستان و اقارب از وی پذيرايی گرم و شايان صورت ميگيرد.
مکتب صنآيع نفيسهً کابل به ابتکار پروفيسور بروز چهار شنبه دوازده قوس 1302 خورشيدی برای بار اول توسط شاه امان الله طی مراسمی رسمی افتاح ميگردد.
اولين عمارتی که شاگردان دروس شانرا در آن آغاز ميکنند کوتی لندنی در جوار پل آرتل بوده است.
پروفيسور معلم رسامی و نقاشی شهزادگان از جمله شاه امان الله نيز بوده و ازين سبب اعضای آن خاندان به او به نظر احترام می نگريستند. ( شايد يکی از عللی که حبيب الله سراج او را در جملهً مشروطه خواهان اعدام نکرد همين مسئله بوده باشد.)
تاريخ وفات
پروفيسور صبح روز چهارشنبه پنجم قوس 1314 خورشيدی به سن 62 سالگی در منزل شخصی اش در باغ نواب کابل جان به جان افرين می سپازد و در زيارت عاشقان و عارفان کابل به خاک سپرده ميشود.
بايد ياد آور شد که مقبرهً شهيد مير عبدالقادرمينگ باشی پدر پروفيسور درجوار ستديوم ورزشی کابل قرار دادرد.
روح پروفيسور و پدر شان و همه آنهائيکه در راه آزادی شهيد شده اند شاد باد
ادامه دارد
بخش های قبلی اين کتاب